سامره امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین
عیــد یــاران فداکار علی است
عید محسن، اولین یار علی است
عیــد فتـحِ «میثـم تمار»هاست
عید عمرو مالک و عمارهاست
عید مشتاقان سرمست حسین
عید ذبح کوچک دست حسین
عید باغ یاسمن های کبود
عید شادیِ بدن های کبود
عید سردار رشیـد علقمه
عید سقـای شهیـد علقمه
عید ثـارالله و هفتـاد و دو تن
عید سربازان بی غسل و کفن
عید هجــده آفتـاب نـوک نی
کرده نوک نی چهل معراج طی
عید طاهـا عید فرقان عید نور
عید قرص مـاه در خاک تنور
عید عزت عیـد مجد و افتخار
عید مردان بـــزرگ انتظـار
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
تا کنـد محکـم اسـاس کعبه را
کعبـه پوشیـده لبـاس کعبــه را
می کشد چون شیر حق از دل خروش
می رســد از کعبــه آوایش بـه گوش
می برد از دل شکیب کعبه را
می کشد اول خطیب کعبه را
روی او آیینه روی خــداست
پشت او محکم به نیروی خداست
پیش رو خوبان عالم، لشکرش
پشت سر دست دعای مادرش
بـر سـرش عمـامه پیغمبر است
ذوالفقارش ذوالفقار حیدر است
پرچمش پیراهـن خـون خداست
نقش آن رخسار گلگون خداست
رشته هایش از رگ دل پاک تر
از گل پرپر شده صـدچاک تر
حنجـر او نینـوای زینبین
نعر? او «یا لثارات الحسین»
اشک چشمش خون هفتاد و دو تن
چهره: تصویـر حسین است و حسن
خیمـه اش آغـوش حی دادگر
مقدمش چشمِ قضا، دوش قدر
عدل از نـور جمـالش منجلی
پــایتختش کوفـه مـانند علی
آسمـان پروانـه ای دور سرش
خلق پندارند خود را در برش
آسمان چـون حلقه در انگشت او
ملک امکان قبضه ای در مشت او
فـرش راه لشکـرش بــال ملک
جــای سم مـرکبش دوش فلک
مکـه را بستانـد از نـا اهل هــا
بشکند پیشانـی از بوجهل هــا
شیعه گردد حکمران در آب و گل
کــوری این بازهـای کــور دل
عیــد موسا و عصا و اژدهاست
عید مرگ فرق? باب و بهاست
ای امـام عصـر عاشورائیـان
ای امیــد آخـر زهرائیــان
ای به عهد مهدویت مهـد مـا
ای نفس هایت دعای عهد ما
عمر ما بی تو بـه سـر آمـد بسی
ای پنـاه شیعـه تـا کی بیکسی
تـو بـه ما بینایی و ما از تو کور
تو به ما نزدیکی و ما از تو دور
ای ز چشـم مـا به ما نزدیک تر
تـا دل دشمـن شـود تاریک تر
چند میثم با تو نزدیک از تو دور؟
سیـدی مـولایی عجـل لظهـور
***استاد حاج غلامرضا سازگار***
نگاهى به زندگى حضرت ولى عصر امام زمان (عليه السلام )
نام آن بزرگوار همنام حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله و سلم ) محمد روحى له الفداه
نصب هاى معروف امام عصر (عليه السلام ) مهدى ، موعود، امام عصر، صاحب الزمان ، بقيه الله ، حجت ، قائم ، منتظر، خاتم و صاحب
پدر آن بزرگوار امام حسن عسگرى
مادرش نرجس يا صيقل بنابر قولى
وقت تولد 15 شعبان
محل تولدش سامرا در سنه 255 و يا قولى 256 هجرى قمرى
به مدت پنج سال تحت كفالت پدر به طور مخفى بود و در پشت پرده خفا تا از گزنده دشمنان محفوظ بماند
هنگامى كه در سال 260 پدرش شهيد شد مقام امامت به او محول شد.
غيبت صغری از سال 260 هجرى قمرى شروع شد و در سال 329 كه 70 سال يا 69 سال غيبت صغرى طول كشيد و پايان يافت .
اما غيبت كبرى از سال 329 شروع شده و تا وقتى كه خدا بخواهد و ظهور كند دنيا را پر از عدل و داد بنمايد انشاء الله .
بقیة الله
احمد بن اسحاق می گوید: روزی نزد حضرت عسکری رفتم و پرسیدم: ای پسر رسول خدا! امام و جانشین پس از شما کیست؟ پس آن حضرت به درون خانه رفت و بازگشت در حالی که پسری سه ساله که صورتش همچون ماه تمام می درخشید بر دوش خویش داشت و فرمود: «ای احمد بن اسحاق! اگر نزد خدای متعالی و حجت های او گرامی نبودی، پسرم را به تو نشان نمی دادم. همانا او هم نام و هم کنیه رسول خدا و کسی است که زمین را از عدل و داد پر می کند». گفتم: سرور من! آیا نشانه ای است که قلبم به آن آرام گردد؟ در این هنگام، کودک لب به سخن گشود و به زبان عربی روان گفت: «من بقیة اللّه در زمین هستم که از دشمنان خدا انتقام خواهم گرفت. ای احمد بن اسحاق! پس از اینکه با چشم خود می بینی در پی نشانه مباش».
حسرت دیدار امام زمان
بیماری تاب و توانش را ربوده بود. رنج و درد جسمی آزارش می داد. رنگ چهرهاش به زردی می زد. درد را هرطور که بود، تحمل می کرد، ولی خانهنشین شدن و دوری از دوستان و آشنایان و مهمتر از همه دور شدن از امامش بیش از هر چیز دیگری روحش را می آزرد. گاهی که تنهایی کلافهاش میکرد، کتاب میخواند، فرصتی بود تا اعمال روزانه و شبانه و مستحبات و مکروهات را از کتابی که یونس بن عبدالرحمان نگاشته بود، مطالعه کند. خواندن آن کتاب نیز اگرچه مورد تایید اهل بیت بود، آه و حسرتش را افزون می ساخت، زیرا با خود می گفت: ای کاش سلامت جسمی داشتم تا میتوانستم این اعمال را انجام دهم.
گاهی در اوج تنهایى، دلش هوای دیدار امام زمانش را میکرد. حسرت استشمام عطر امامت، صبرش را ربوده و بیتاب کرده بود، اما با خود میاندیشید: من کجا و محمد بن على کجا؟! مگر میشود امام به دیدن من بیاید؟ نه! من چنین لیاقتی ندارم.
با خود میاندیشید: من کجا و محمد بن على کجا؟! مگر میشود امام به دیدن من بیاید؟ نه! من چنین لیاقتی ندارم
درد جسمی از یکسو، تنهایی و غربت از سویی و هجوم این افکار از دیگر سو، امانش را بریده بودند که ناگاه در خانه به صدا درآمد.
تا نگاهش به نگاه امام علیه السلام افتاد، تمام درد و رنج خود را فراموش کرد. حضور امام، نشاط عجیبی در دلش پدید آورد.
وقتی امام جواد علیه السلام کنار بسترش نشست، شوق و امید به زندگى در دلش شکوفه زد. امام احوالش را پرسید و نگاه پر محبتش را به او هدیه کرد....
فرآوری: امین
بخش عترت و سیره تبیان
نخل امید
پس کی از روز وصال تو خبر می آید؟
کی شب هجر تو ای دوست به سر می آید؟
هر مسافر به دیار و وطنش باز آمد
کی نگار من غمگین ز سفر می آید؟
آنی از ساحت دل یاد تو بیرون نرود
دائما صورت ماهت به نظر می آید
نغمه مرغ سحر می دهد از صبح خبر
کی پسِ شام فراق تو سحر می آید؟
سدّ لطف تو حفاظت کند از ما ای دوست
هر زمان جانب ما سیل خطر می آید
پس کی ای دوست پس از این همه خوناب جگر
نخل امید من آخر به ثمر می آید؟
ذوالفقار علوی چون که بگیرد در دست
پی آزادی انواع بشر می آید
«ملتجی» منتقم آل محمد، مهدی
پی نابودی هر فتنه و شر می آید
امشب تماشایی شده
جنت گل هـای زهرایی شده
لحظه لحظه، دسته دسته از فلک
همچو باران از سمـا بارد ملک
می زنند از شوق دائم بال و پر
در حضـور حجت ثانـی عشر
ملک هستی در یم شادی گم است
بعثت است این، یا غدیر دوم است
یوسف زهرا بـه دست داورش
می نهد تاج امـامت بـر سرش
عید «جاء الحـق» مبارک بر همه
خاصـه بـر سـادات آل فاطمه
عید آدم عیـد خاتم آمده
عید مظلومـان عالم آمده
عید قسط و عید عدل و دادهاست
لحظه هـایش را مبـارک بادهاست
عیـد قرآن، عید عترت، عید دین
عیــد زهـرا و امیــرالمؤمنین
آی مهدی دوستـان! عید شمـاست
این شعاع حسن خورشید شماست
آنکـه باشـد عـدل و داد حیدرش
حـق نهـد تـاج امـامت بر سرش
وعده فیض حضور آید به گوش
مـژده روز ظهـور آیـد به گوش
دوست می دارم تو را
ای آشنا
برتر از عطر ِ گُل ِ یاس ِ سپید
از فراسوی خیال
دل پر از شوق و امید
❀❀❀اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُم❀❀❀
صد شاخه گل محمدی با صلوات
تقدیم امام عسگری در عتبات
جز حضرت مهدی نبود نایب او
آغاز امامتش درود و صلوات
لاله شکفته به دامان نرگس
برخیز مهدیاکه به عهدت وفاکنی
ما را نوید سبز عدالت عطا کنی
تو لاله شکفته به دامان نرگسی
جان جهان ز عطر رخت با صفا کنی
تا بشکفد به غنچه لبها تبسمت
کار مسیح مریم و آب بقا کنی
باغ زمان فسرده ز پاییز ظلمهاست
باید زمین به روح بهار آشنا کنی
وقتی که دست بسته زنجیر حسرتیم
بیرون تمام سلسله ها را ز پا کنی
برخیز تا به شور شرر بار ذوالفقار
ما را زدست فتنه عالم رها کنی
پس با تمام صولت اجداد خویشتن
حق را ز جور و ظلمت باطل جدا کنی
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0